بر لبت ذکر و در چشم هایت شراب
هم نشین کرده ای کفر و اسلام را
سر کشیدم لبت را که طاقت نبود
جرعه جرعه ببوسم لب جام را
گر سر وصل داری بگو، ورنه هیچ
بس کن این پیک و پیغام و پسغام را
عمری از خود رمیدم، رمیدم ز خود
تا در آغوش گیرم دمی، دام را
به دل نشسته از شعر 4 "من شور"
برای محمود حبیبی کسبی